لغت نامه دهخدا
چون وزیر شیر شد گاو نبیل
چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل.مولوی.زینچنین عذر ای سلیم نانبیل
خون و مال ما همه کردی سبیل.مولوی. || استاد. ( فرهنگ خطی ). || زیرک در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || صاحب فضل. ( از اقرب الموارد ) ( از فرهنگ نظام ) ( از المنجد ). فاضل. ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی ). || بزرگ. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). کبیر:
سید سادات سلطان نبیل
مفخر کونین و هادی سبیل.مولوی. || نیکو. ( غیاث اللغات )( آنندراج ): هو نبیل الرأی؛ جیده. ( از اقرب الموارد )( متن اللغة ). || الحسن مع غلظ. ( معجم متن اللغة ). || گرامی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شریف. ( یادداشت مؤلف ). || صاحب نجابت. ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ نظام ) ( المنجد ). ذونبل. ( از معجم متن اللغة ). نَبل. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). نجیب. بزرگوار:
آن اصیل خوش لقای مکرم درویش دوست
آن نبیل پارسای مفضل پرهیزگار.سنائی.گفت ای پشت وپناه هر نبیل
مرتجی و غوث ابناء سبیل.مولوی.تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل
کرد جان تکبیر بر جسم نبیل.مولوی.پیش تو خون است آب رود نیل
پیش من آب است نی خون ای نبیل.مولوی.|| تیرانداز ماهر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حاذق در تیراندازی. ( ازاقرب الموارد ). || فربه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج: نبیلة ). جسیم. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( المنجد ). || عظیم. ( از اقرب الموارد ): فرس نبیل المحزم؛ عظیمه. ( اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). || وسیع. واسع. موسع. ( یادداشت مؤلف ). || که صاحب کمال جسم است. محمودالشمائل. ( از اقرب الموارد ): رجل نبیل؛ مرد بی نهایت نیکوصورت و خوشروی. ( ناظم الاطباء ). قیل: و لایکون الرجل نبیلاً حتی یکون محمودالشمائل. ( اقرب الموارد ). || النبیل من الناس؛ بین النبالة. ( معجم متن اللغة ). ج، نِبال، نَبَل، نَبَلة. || بمعنی خسیس هم آمده است. ( ازمعجم متن اللغة ).