ناعم

لغت نامه دهخدا

ناعم. [ ع ِ ]( ع ص ) متنعم. ( از معجم متن اللغة ). فراخ عیش و نیکوزندگانی. ( ناظم الاطباء ). عیش ناعم ؛ ذونعمة. ( از اقرب الموارد ). || نرم. لین. ( ناظم الاطباء ). نرم. لطیف. ( فرهنگ نظام ): نعم الشی ُٔ نعومة؛ لان ملمسه ، فهو ناعم. ( از اقرب الموارد ). || نبت ناعم ؛ گیاه نازک و نرم. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گیاه مستقیم مستوی. ( اقرب الموارد ). || ثوب ناعم ؛ جامه نرم و نازک. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). الثوب اللین الملمس. ( از اقرب الموارد ).
ناعم. [ ع ِ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نعیم و ناعم ؛ دو کوه است بر جانب راست تنعیم در نزدیکی مکه. ( از معجم متن اللغة ).
ناعم. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن اجیل الهمدانی ، مولی ام السلمة. از صحابه است ، وی به سال هشتادم هجرت وفات یافت. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 شود.
ناعم. [ ع ِ ] ( اِخ ) مولی رسول اﷲ، از صحابه است. مؤلف الاصابه احتمال داده است که این شخص همان ناعم بن اجیل مولی ام السلمة باشد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 و نیز رجوع به همان کتاب و همان مجلد ص 228 شود.

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - فراوان ، فراوان نعمت . ۲ - نرم ، لطیف .

فرهنگ عمید

نرم، ملایم، نازک و لطیف.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) فراخ عیش نیکو زندگانی . ۲ - ( صفت ) بانعمت :[ عیش ناعم ] . ۳ - نرم و نازک : [ نبات ناعم ] [ ثوب ناعم ].
مولی رسول الله از صحابه است

ویکی واژه

فراوان، فراوان نعمت.
نرم، لطیف.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت