موقد

لغت نامه دهخدا

موقد. [ م َق ِ ] ( ع اِ ) جای افروختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای افروختن آتش. ج ، مواقید. ( ناظم الاطباء ). وجاق. اجاق. ج ، مواقد. ( از المنجد ). || چیزی است مانند تنور ارباب صنعت کیمیا را. ( یادداشت مؤلف ).
موقد. [ ق ِ ] ( ع ص ) افروزنده آتش. ( ناظم الاطباء ). آتش افروز. شعله افروز. ( از یادداشت مؤلف ).
موقد. [ م ُ وَق ْق َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر توقید . برافروخته. برافروخته شده :
در شرر خشم او بسوزد یاقوت
گرْش نسوزد شرار نار موقد.منوچهری.

فرهنگ معین

(مَ یا مُ قِ ) [ ع . ] (اِ. ) جای افروختن آتش . ج . مواقد.
(مُ وَ قَّ ) [ ع . ] (اِ. ) برافروخته ، مشتعل .

فرهنگ عمید

افروزنده.
برافروخته.

فرهنگ فارسی

جای افروختن آتش، مواقد جمع
( اسم ) جای افروختن آتش جمع : مواقد
از مصدر توقید برافروخته ٠

ویکی واژه

جای افروختن آتش.
مواقد.
برافروخته، مشتعل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال میلادی فال میلادی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی