معرض

لغت نامه دهخدا

معرض. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) جای ظاهر کردن چیزی و به فتح راء نیز درست است. ( غیاث ) ( آنندراج ). محل عرض و ظاهر کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ). جایی که چیزی را عرضه می کنند.( ناظم الاطباء ). عرضه گاه. نمایشگاه. ج ، معارض. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || محل و موقع و محل وقوع. ( ناظم الاطباء ). موضع. جایگاه :
شد خسته دلم نشانه تیرش
در معرض زخم او منم تنها.مسعودسعد.یا بیماری که مضرت خوردنیها می داند و همچنان بر آن اقدام می نماید تا به معرض تلف افتد. ( کلیله و دمنه ). با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آن را در معرض تفرقه آرد. ( کلیله و دمنه ). خردمند چرب زبان اگر خواهد... باطلی را در معرض حق فرانماید. ( کلیله و دمنه ). در میان کوکبه خواص و حجاب پیش تخت شد و در موقف خجالت و معرض کفران نعمت سر در پیش انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 163 ). اعقاب و اولاد او هر آن کس که در دیار هند به صدد ملک و معرض حکم باشد بر این قضیت می رود. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران صص 321-322 ). از معرض عصیان وموقف کفران تجافی جست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343 ). او از این مذاهب تبرا نمود و بدین نسبت انکار کرد و بدین وسیلت از معرض خشم سلطان برخاست. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 431 ).
زان دل که به یکدگر بدادند
در معرض گفت و گو فتادند.نظامی.چون همه در معرض محو آمدیم
محو شوی زود تو هم ای غلام.عطار.به صنوف صروف فتن و محن گرفتار و در معرض تفرقه و بوار معرض سیوف آبدار شدند. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 3 ). بر هریک از سایر بندگان و حواشی خدمتی متعیّن است که اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب... ( گلستان ، چ یوسفی ص 55 ).
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
درآن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی.سعدی.نبینی که در معرض تیغ و تیر
بپوشند خفتان صدتو حریر.( بوستان ).هرکه متصدی تصنیف کتابی... گردد با نفس خود مخاطره می کند و خود را در معرض معارضه خداوندان فضل و فهم...می آورد. ( تاریخ قم ص 13 ). || جای فروختن برده. نخاس خانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مجمع مردمان. ( ناظم الاطباء ). || جوانب شکم. زیر دنده ها. ج ، معارض. ( از بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مَ رِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای نشان دادن چیزی . ۲ - جای دیده شدن . ۳ - جای عرضه شدن . ۴ - نمایشگاه .
(مُ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) اعراض کننده ، روی - گرداننده .

فرهنگ عمید

۱. محل ظهور چیزی.
۲. مکان نشان دادن مصنوعات و مخترعات.
۳. نمایشگاه.
۴. [قدیمی] جای نشان دادن چیزی.
آن که از کسی روی بگرداند، روی برگردان از چیزی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) اعراض کننده روی گرداننده : واز این چه دیدم می ترسیدم اگرچه از تعرض مامعرض بودند ...
ختنه کننده کودکان

ویکی واژه

اعراض کننده، روی - گرداننده.
جای نشان دادن چیزی.
جای دیده شدن.
جای عرضه شدن.
نمایشگاه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم