شورش کردن

لغت نامه دهخدا

شورش کردن. [ رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عصیان و تمرد کردن. شور و غوغا کردن. انقلاب و آشفتگی برپا کردن. نافرمانی کردن. اظهار کراهت کردن :
ز شورش کردن آن تلخ گفتار
ترشروئی نکردم هیچ در کار.نظامی.

فرهنگ فارسی

نا فرمانی کردن اظهار کراهت داشتن

ویکی واژه

ribellarsi
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم