شارژ

فرهنگ معین

(رْ ) [ فر. ] ۱ - (اِ. ) بار، حمل . ۲ - مقدار برق لازم برای باتری . ۳ - هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینة سرانة خدمات (فره ).۴ - (ص . ) پر، اشباع . ۵ - در فارسی به معنای شاد، سرحال .

فرهنگ عمید

۱. مقدار برق یک دستگاه.
۲. (اسم مصدر ) عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه.
۳. هزینه ای که در ازای خدمات ارائه شده به کسی داده می شود.
۴. (صفت ) [عامیانه، مجاز] شاد وسرحال.

فرهنگ فارسی

بار، سنگینی کار، مالیات، نمایندگی، منصب، قوه
۱ - بار حمل . ۲ - سنگینی کار . ۳ - مقدار برق یک دستگاه یا باتری .

ویکی واژه

بار، حمل.
مقدار برق لازم برای بات
هزینه‌ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می‌پردازند، هزینة سرانة خدمات (فره)
پر، اشباع
در فارسی به معنای شاد، سرحال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم