لغت نامه دهخدا
بود سرمایه داران را غم بار
تهی دست ایمن است از دزد و طرار.نظامی.تأمل به حسرت کنان شرمسار
چو درویش بر دست سرمایه دار.سعدی.بلنداختری نام او بختیار
قوی دستگه بود و سرمایه دار.سعدی. || دارنده. مالک. صاحب. خداوند :
ز دیدار اینان ندارم شکیب
که سرمایه داران حسنند و زیب.سعدی.