افضل

لغت نامه دهخدا

افضل. [ اَ ض َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی است از فضل مقابل نقص. ج ، افضلون ، افاضل. مؤنث : فُضْلی ̍. ج ، فضلیات ، فُضَل. ( از اقرب الموارد ). فاضل در حسب و در علم و جز آن و مادام که نکره باشد واحد و جمع و مذکر ومؤنث در وی یکسان است و برخلاف هرگاه الف و لام بر آن داخل شود و یا اضافه گردد، چنین نیست. ( ناظم الاطباء ). افزون تر. ( آنندراج ). فاضل تر. ( مهذب الاسماء نسخه ٔخطی ). بافضل تر. برتر. امثل. افزونتر. سرآمده. فزونتر. اشرف. ( یادداشت مؤلف ) : و اصطفاه من افضل قریش حسبا و اکرمها نسبا. ( تاریخ بیهقی ص 298 ).
او افضل انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا بگیهان.خاقانی.- امثال :
افضل الاعمال احمزها ؛ افضل اعمال آن است که استوارتر و قوی ترست. ( یادداشت مؤلف ). از روایات است. مراد آن است که برترین اعمال سخت و مشکلترین آنهاست.
|| ( اصطلاح عروض ) نام بحری است که وزن سالم آن هشت بار متفاعلن و وزن مجزو آن شش بار متفاعلن باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). بحرکامل. رجوع به کامل ( بحر... ) شود.
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) لقب حکیم افضل الدین خاقانی است. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) :
افضل این مصرع برجسته ندانم که که گفت
هر که شمشیر زند خطبه بنامش خوانند.خاقانی.نه افضلم تو خوانده ای ببزم خود نشانده ای
کنون ز پیش رانده ای تودانی و خدای تو.خاقانی.ای افضل ار مشاطه بکرسخن توئی
این شعر در محافل احرار کن ادا.خاقانی.آزادان را نه بیشی افضل
از آزادی دو حرف اول.خاقانی ( از آنندراج ).رجوع به خاقانی در همین لغت نامه شود.
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) خواجه افضل الدین کشی. وی از جمله دانشمندان بود و پیوسته بلوازم افاده قیام می نمود. ( حبیب السیر ص 118 ).
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) سید غیاث الدین بن سیدحسن. وی بمزید علم و فقاهت از اکثر سادات مشهد مقدس ممتاز و مستثنی بود و سالهای فراوان در آن ولایت بمنصب شیخ الاسلامی و فیصل قضایای شرعیه اقدام می فرمود. ( از رجال حبیب السیر ص 170 ).
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) سید... پسرسیدنظام الدین سلطانعلی موسوی خواب بین. وی بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار ترکی و فارسی اتصاف داشت. ( از حبیب السیر ص 206 ). و رجوع به مجالس النفائس ص 138 شود.

فرهنگ معین

(اَ ضَ ) [ ع . ] (ص تف . ) ۱ - برتر، فزون تر. ۲ - فاضل تر. ۳ - با فضلیت تر. ج . افاضل .

فرهنگ عمید

۱. فاضل تر.
۲. برتر.
۳. بالاتر در علم یا حسب.

فرهنگ فارسی

فاضل تر، افزونتر، برتر، بالاتردرعلم یاحسب، افاضل جمع
(صفت ) ۱ - برتر فزونتر پر مایه تر. ۲ - فاضلتر بافضیلت تر . جمع : افاضل .
ابن قاضی محمد ملقب به نظام الدین

فرهنگ اسم ها

اسم: افضل (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: afzal) (فارسی: اَفضل) (انگلیسی: afzal)
معنی: فاضل تر، برتر از دیگران در علم و هنر و اخلاق، برترین، برتر از دیگران در علم و هنر و اخلاق و مانند آنها، بالاترین

دانشنامه عمومی

افضل یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان کندوان بخش کندوان شهرستان میانه واقع شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از عنوان افضل، در بسیاری از باب های فقهی- اعم از عبادات، معاملات و احکام- یاد شده است.
افضل:به معنای عمل برتر و دارای فضیلت بیشتراست.
برخی مواردافضلیت
در بسیاری از اعمال واجب و نیز مستحب، وجود پاره ای ویژگی ها( که در تحقق اصل عمل دارای فضیلت، دخالت ندارد، لیکن از نظر شرع موجب کمال آن می شود) سبب برخوردار شدن آن عمل، از فضیلت بیشتر است مانند:
۱)خواندن نماز واجب و نیز مستحب که در مسجد، افضل است و در میان مساجد، نماز در مسجد النّبی و مسجد الحرام، افضل از دیگر مساجد است.
۲)همچنین اقامه ی نماز با جماعت، افضل از فرادا خواندن است.
۳)نماز مستحبی را ایستاده گزاردن، افضل از نشسته خواندن آن است.
منبع
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۱، ص۶۲۲.
...

ویکی واژه

برتر، فزون
فاضل
با فضلیت
افاضل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم