لغت نامه دهخدا
او افضل انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا بگیهان.خاقانی.- امثال :
افضل الاعمال احمزها ؛ افضل اعمال آن است که استوارتر و قوی ترست. ( یادداشت مؤلف ). از روایات است. مراد آن است که برترین اعمال سخت و مشکلترین آنهاست.
|| ( اصطلاح عروض ) نام بحری است که وزن سالم آن هشت بار متفاعلن و وزن مجزو آن شش بار متفاعلن باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). بحرکامل. رجوع به کامل ( بحر... ) شود.
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) لقب حکیم افضل الدین خاقانی است. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) :
افضل این مصرع برجسته ندانم که که گفت
هر که شمشیر زند خطبه بنامش خوانند.خاقانی.نه افضلم تو خوانده ای ببزم خود نشانده ای
کنون ز پیش رانده ای تودانی و خدای تو.خاقانی.ای افضل ار مشاطه بکرسخن توئی
این شعر در محافل احرار کن ادا.خاقانی.آزادان را نه بیشی افضل
از آزادی دو حرف اول.خاقانی ( از آنندراج ).رجوع به خاقانی در همین لغت نامه شود.
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) خواجه افضل الدین کشی. وی از جمله دانشمندان بود و پیوسته بلوازم افاده قیام می نمود. ( حبیب السیر ص 118 ).
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) سید غیاث الدین بن سیدحسن. وی بمزید علم و فقاهت از اکثر سادات مشهد مقدس ممتاز و مستثنی بود و سالهای فراوان در آن ولایت بمنصب شیخ الاسلامی و فیصل قضایای شرعیه اقدام می فرمود. ( از رجال حبیب السیر ص 170 ).
افضل. [ اَ ض َ ] ( اِخ ) سید... پسرسیدنظام الدین سلطانعلی موسوی خواب بین. وی بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار ترکی و فارسی اتصاف داشت. ( از حبیب السیر ص 206 ). و رجوع به مجالس النفائس ص 138 شود.