بستک

لغت نامه دهخدا

بستک. [ ب َ ت َ ] ( اِخ ) نام یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان لار محدود بحدود زیر: از خاور شهرستان بندرعباس ، از شمال بخش مرکزی لار، از جنوب بخش لنگه ، از باختر بخش گاوبندی و در مرکز شهرستان قرار گرفته است. هوایش در تمام نقاط گرم و خشک و در تابستان با بادهای سوزان. آب مشروبش عموماً از چاه و باران و آبهای جاری موجود شور و دارای مواد گوگردی میباشند. محصولاتش عبارتند از غلات ، خرماو جزئی صیفی و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالیش عبا، و چادرشب بافی است. این بخش از شش دهستان بشرح زیر تشکیل شده : حومه. فرامرزان. گوده. لمزان. دژگان. رویدر. و مجموع قراء و قصبات آن 73 و تعداد نفوسش در حدود 31 هزار تن و مرکز بخش قصبه بستک میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
بستک. [ ب َ ت َ ] ( اِخ ) نام دهستان حومه بخش بستک شهرستان لار است. این دهستان بین دهستان لمزان و گوده و فرامرزان واقع وزمین آن جلگه ای است. هوایش گرم و خشک آب مشروب آن از چاه و باران و جزئی قنات. زراعت غلات آن بطور کلی دیمی است. محصولاتش عبارتند از غلات ، خرما، سبزی ، شغل اهالی ، زراعت و کسب میباشد. این دهستان از 14 آبادی ومزرعه تشکیل میشود و مجموع نفوس آن در حدود 13500 تن است. روستاهای مهم آن عبارتند از: جناح کوهج ، هرنک ، کوه خرد و لاور. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
بستک. [ ب َ ت َ ]( اِخ ) دهی است از دره لار لاریجان آمل با 8500 پا ارتفاع. رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 41 و 115 و ترجمه آن ص 67 و 155 شود.
بستک. [ ب َ ت َ ] ( اِخ ) از توابع طهران و دارای معدن زغال سنگ می باشد.
بستک. [ ب ُ ت َ ] ( اِ ) صمغ درخت پسته است. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). صمغ درخت پسته و یا کندر. ( ناظم الاطباء ). گیاهی است دارویی ، اکلیل الملک. ( یادداشت مؤلف ).قسط. ( فرهنگ فارسی معین ). || بعضی گویند کندر است و بعضی دیگر گویند صمغی است مانند کندر و به عربی لبان خوانند. ( برهان ). و رجوع به کندر شود.
بستک. [ ب َ ت َ ] ( اِ )بستو. مرتبان کوچک سفالین و چینی ، معرب آن ، بُستوقه. ( رشیدی ). مرتبان کوچک که نام دیگرش بستو است. ( فرهنگ نظام ). رجوع به بستو و بستوقه شود. || چمچه. || خادم و خدمتکار. ( ناظم الاطباء ).
بستک. [ ب َ ت َ ] ( اِخ ) نام ولایتی است ازپارس قریب به بحر عمان و لار خارک کرمان که حاکمی خاص دارد. کلاً اهل سنت اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نام ولایتی است در فارس ( جنوب ایران ). ( فرهنگ نظام ). در حدودالعالم ، بستکان آمده است. رجوع به بستکان شود.

فرهنگ معین

(بُ تَ ) (ص . اِ. ) ۱ - خادم ، خدمتکار. ۲ - چمچة کوچک .

فرهنگ فارسی

بخشی از شهرستان لار در استان هفتم ( فارس ) که مرکزش نیز به همین نام است . محصولات عمده آن خرما شغل اهالی گله داری و زراعت است . سکنه بستک قریب ۳۶٠۲ تن است .
( اسم ) ۱- صمغ درخت پسته یا کندر . ۲- قسط .
از توابع طهران و دارای معدن زغال سنگ میباشد ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: بستک (پسر) (کردی)
معنی: رختخواب، نام یکی از بزرگان دورة سکایی ( نگارش کردی

فرهنگستان زبان و ادب

{block} [مهندسی مخابرات] مجموعه ای از بیت ها یا گروهی از نویسه ها که به عنوان واحد اطلاعاتی مستقل منتقل می شوند و برای تصحیح خطا یا هم زمان سازی به کار می روند
{packet, datagram} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] زیرمجموعه ای از یک پیام کامل که با شناسایی آن می توان مسیر پیام را مشخص کرد

ویکی واژه

خادم، خدمتکار.
چمچة کوچک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم