اوژن. [ اَ ژَ ] ( نف مرخم ) انداز. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). افکن. ( ناظم الاطباء )( آنندراج ) ( انجمن آرا ). اندازنده و افکننده. ( برهان ) ( هفت قلزم ). اما همیشه در صورت ترکیبی بکار رود. - تن اوژن ؛ تن افکن : یکی آتش درافتاده ست ما را جگرسوز و دل اوبار و تن اوژن.عطا ادیب السلطنه.- جنگ اوژن ؛ جنگ افگن.جنگ انگیز : زره پوش خسبند جنگ اوژنان. که بستر بود خوابگاه زنان سعدی ( بوستان ).- خنجراوژن ؛ خنجرافکن : بدرگاه سپهسالار مشرق سوار نیزه باز خنجراوژن.منوچهری ( از آنندراج ).- شیراوژن ؛ شیرافکن. ( آنندراج ) : چورهام و بهرام گردن فراز چو شیدوش شیراوژن رزمساز.فردوسی.- مرداوژن ؛ مردافکن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(اَ یا اُ ژَ ) (ص فا. ) افکننده و اندازنده ، شیر اوژن .
فرهنگ عمید
۱. = اوژندن ۲. اوژنده، اوژننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): شیراوژن، تو در پنجهٴ شیر مرداوژنی / چه سودت کند پنجهٴ آهنی (سعدی۱: ۱۰۷ ).
فرهنگ فارسی
اوژن اول ( قدیس ) پاپ از ۶۵۴ تا ۶۵۷ م . ذکران وی ۲ ژوئن است . یا اوژن دوم . پاپ از ۸۲۴ تا ۸۲۷ . یا اوژن سوم . پاپ از ۱۱۴۵ تا ۱۱۵۳ . یا اوژن چهارم . پاپ از ۱۴۳۱ تا ۱۴۴۷ . ( اسم ) در ترکیب بمعنی (اوژننده ) بمعنی افکننده و اندازنده آید : خنجر اوژن شیر اوژن .
فرهنگ اسم ها
اسم: اوژن (پسر) (فارسی) (تلفظ: ožan) (فارسی: اوژن) (انگلیسی: ozhan) معنی: به زمین افکننده، از بین برنده دشمن، ( در قدیم ) اوژندن، افکندن، اوژننده، افکننده، اندازنده