لغت نامه دهخدا
- تن اوژن ؛ تن افکن :
یکی آتش درافتاده ست ما را
جگرسوز و دل اوبار و تن اوژن.عطا ادیب السلطنه.- جنگ اوژن ؛ جنگ افگن.جنگ انگیز :
زره پوش خسبند جنگ اوژنان.
که بستر بود خوابگاه زنان سعدی ( بوستان ).- خنجراوژن ؛ خنجرافکن :
بدرگاه سپهسالار مشرق
سوار نیزه باز خنجراوژن.منوچهری ( از آنندراج ).- شیراوژن ؛ شیرافکن. ( آنندراج ) :
چورهام و بهرام گردن فراز
چو شیدوش شیراوژن رزمساز.فردوسی.- مرداوژن ؛ مردافکن. ( ناظم الاطباء ).