لغت نامه دهخدا
آن مؤمنان را اعتصام ، آنجا که پرسند از جزا.ناصرخسرو.|| چنگ درزدن. ( المصادر زوزنی ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ).چنگ درزدن. تمسک. ( منتهی الارب ). دست بچیزی زدن. ( ازاقرب الموارد ). چنگ درزدن بچیزی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). چنگ زدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً ( قرآن 103/3 )؛ ای تمسکوا. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). توسل. تمسک. دست اندرزدن به. دست درزدن به. ( یادداشت مؤلف ). || ملازم بودن با یار و رفیق خود. || پناه بردن بکسی از شرور و مکروه. ( از اقرب الموارد ). || دست زدن سوار بچیزی که بر رحل و زین جهت گرفتن سازند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دست در چیزی زدن از خوف افتادن. ( یادداشت مؤلف ).