اشکر

لغت نامه دهخدا

اشکر. [ اَ ک َ ] ( ع ن تف ) سپاسدارتر. حق شناس تر.
- امثال :
اشکر من بروقة. رجوع به بروقة شود.
اشکر من کلب .
اشکر. [ ] ( معرب ، اِ ) قسمی پارچه. رجوع به اشکری شود.
اشکر. [ اَ ک ُ ] ( اِخ ) قریه ای است در سوی شرقی مصر. ( از معجم البلدان ) ( مراصد الاطلاع ).

فرهنگ معین

(اَ کَ ) [ ع . ] (ص تف . ) سپاس دارتر، حق شناس تر.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مقامی است در موسیقی قدیم .
قریه ایست در سوی شرقی مصر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَشْکُرَ: که شکر کنم
ریشه کلمه:
شکر (۷۵ بار)

ویکی واژه

سپاس دارتر، حق شناس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس فال ارمنی فال ارمنی فال قهوه فال قهوه