استشعار

لغت نامه دهخدا

استشعار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) شعار پوشیدن. || موی برآوردن بچه در شکم مادر. ( منتهی الارب ). || در دل گرفتن. ( زوزنی ). در دل داشتن. پنهان داشتن ترس و بیم در دل.( منتهی الارب ). در دل گرفتن بیم. ( زمخشری ) ( تاج المصادر بیهقی ). پنهان در دل ترسیدن. ( غیاث اللغات ) ( منتخب اللغات ): و ماهویه در مال یزدجرد خیانتها کرده بود و یزدجرد دانسته و بر ماهویه اظهار کرده و او را دشنام داده و ماهویه ازین استشعار یزدجرد را بکشت و در میان هیاطله رفت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 112 ). و ما بحکم توایم باید که آهسته می آیی تا مردم را از تو استشعاری نباشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 79 ). و هلاک کردن ایشان بسبب استشعاری که ترا میباشد در شرط نیست تباه کردن صورتها و آفریده ها در شرع و در حکمت محظوراست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 58 ). احمد خوارزمی گفت : مرا از هیبت او قوّت از اعضا برفت ، برخاستم و پای کشان از بارگاه او بیرون آمدم و به استشعار و خوفی هرچه تمامتر خود را بوثاق انداختم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 49 ). اما امیر اسماعیل از استشعار و استرابت و سوءالظن تن درنداد و از آن مواعظ اعراض کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 190 ). غلام فریاد برداشت و بمراعات دل زن و تسکین جانب و ازالت خوف و استشعار او مشغول شد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 346 ). بدین سبب استشعار سلطان زیادت شد و فزع و بیم متضاعف. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - ترس به دل نهفتن . ۲ - به خود بازآمدن . ج . استشعارات .

فرهنگ عمید

۱. داشتن ترس و بیم.
۲. آگاهی یافتن، آگاهی.

فرهنگ فارسی

شعارپوشیدن ، دردل گرفتن، دردل گرفتن بیم، پنهان داشتن ترس وبیم دردل، دردل ترسیدن
( مصدر ) ۱ - ترس گرفتن نرس بدل نهفتن ۲ - بخود باز آمدن . جمع : استشعارات .

ویکی واژه

ترس به دل نهفتن.
به خود بازآمدن.
استشعارات.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت