افتراس

لغت نامه دهخدا

افتراس. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) شکار افکندن و شکستن و کوفتن استخوان گردن شکار را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صید کردن شیر شکار خود را و شکستن گردن آن را. ( از اقرب الموارد ). و گویند این فعل گفته نمی شود مگر در شیر. ( ناظم الاطباء ). «و قیل لایقال الافتراس الا فی الاسد و یقال اکل الذئب الشاة». ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فَرس. ( المصادر زوزنی ). دریدن. شکار کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || کشتن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ). || بنشان دریافتن چیزی را. || سوار شدن. ( آنندراج ) ( از منتخب بنقل غیاث اللغات ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکار کردن . ۲ - با نشانه چیزی را دریافتن .

فرهنگ عمید

شکار افکندن، پاره کردن و درهم شکستن و دریدن شکار.

ویکی واژه

شکار کردن.
با نشانه چیزی را دریافتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع فال جذب فال جذب