سوارشدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب .

فرهنگستان زبان و ادب

{embarkation} [حمل ونقل دریایی] فرایندی که در طی آن خدمه و مسافران وارد کشتی می شون متـ . سوارش1
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم