سفرساز

لغت نامه دهخدا

سفرساز. [ س َ ف َ ] ( نف مرکب ) آهنگ سفرکننده. مسافر :
نخواندی که جان چون سفرساز گشت
از آن کس که آمد بدو بازگشت.نظامی.ز اول صبح تا به نیمه روز
من سفرساز و او مسافرسوز.نظامی.

فرهنگ فارسی

آهنگ سفر کننده . مسافر .

فرهنگستان زبان و ادب

{supplier} [گردشگری و جهانگردی] شرکتی که اجزای اساسی سفر، مانند وسایل حمل ونقل یا واحد اقامتی، را فراهم می کند

ویکی واژه

شرکتی که اجزای اساسی سفر، مانند وسایل حمل‌ونقل یا واحد اقامتی، را فراهم می‌کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم