تقشف

لغت نامه دهخدا

تقشف. [ ت َ ق َش ْ ش ُ ] ( ع مص ) به جامه درشت روزگار گذاشتن. ( زوزنی ). بقوت اندک و جامه درشت و چرکین زیست کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || درویشی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || تقشف جلد؛ عبارت ازتیرگی و خشونت جلد. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ قَ شُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) به کم ساختن ، زندگی مرتاضی را پیشه کردن . ۲ - (اِمص . ) تنگی معشیت ، درویشی .

فرهنگ عمید

۱. با غذای کم و جامۀ خشن و چرکین به سر بردن، مرتاض وار و با تنگی معاش روزگار گذراندن، به کم ساختن.
۲. بدحالی، درویشی، تنگی معیشت.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بکم ساختن سخت گذراندن . ۲ - جام. درشت پوشیدن . ۳ - ( اسم ) سخت گذرانی . جمع : تقشفات .

ویکی واژه

به کم ساختن، زندگی مرتاضی را پیشه کردن.
تنگی معشیت، درویشی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال درخت فال درخت فال تماس فال تماس