تضلیل

لغت نامه دهخدا

تضلیل. [ ت َ ] ( ع مص ) تَضلال. ( اقرب الموارد ). بی راه خواندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). منسوب کردن کسی را به ضلالت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بیراه گردانیدن. ( دهار ). ضایع گردانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). و رجوع به تضلال شود. || گمراهی : الم یجعل کیدهم فی تضلیل. ( قرآن 105 / 2 )؛ آیا نگردانید حیله ایشان را در گمراهی. ( تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 375 ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) گمراه کردن .

فرهنگ عمید

۱. گمراه ساختن: اگر نه امرش، نامی نبود از معروف / اگر نه نهیش، بودند خلق در تضلیل (ایرج میرزا: ۳۵ ).
۲. به ضلالت و گمراهی نسبت دادن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) گمراه کردن . ۲ - بگمراهی نسبت دادن . ۳ -( سم ) گمراهی ضلالت . جمع : تضلیلات .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَضْلِیلٍ: گمراهی - پیمودن راهی که به مقصد مورد نظر نرسد
ریشه کلمه:
ضلل (۱۸۹ بار)

ویکی واژه

گمراه کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال درخت فال درخت فال ورق فال ورق