تحزب

لغت نامه دهخدا

تحزب. [ ت َ ح َزْ زُ ] ( ع مص ) گردآمدن و گروه گروه شدن قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ حَ زُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) گروه گروه شدن ، دسته دسته شدن .

فرهنگ عمید

۱. گروه گروه شدن، دسته دسته شدن.
۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.

فرهنگ فارسی

گروه گروه شدن، دسته دسته شدن، جمع شدن مردم و، طرفداری کردن ازمرام یارای کسی
۱- ( مصدر ) فراهم آمدن انجمن شدن گرد آمدن . ۲- گروه گروه شدن قوم . ۳- ( اسم ) دسته بندی . جمع : تحزبات .

ویکی واژه

گروه گروه شدن، دسته دسته شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت