تجعید

لغت نامه دهخدا

تجعید. [ ت َ ] ( ع مص ) بُشک کردن موی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغه ) ( دهار ). ترجیل. ( مجمل اللغه ). مرغول کردن موی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). جعد کردن موی. ( آنندراج ): بفاحم زیَّنَه التجعید. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) پیچ دار کردن ، جعد دادن .

فرهنگ عمید

پیچ وتاب دادن موی، پیچیده ساختن موی سر.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پیچدار کردن ( زلف ) جعد دادن مرغول کردن بشک کردن .

ویکی واژه

پیچ دار کردن، جعد دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود