بی‌شکل

لغت نامه دهخدا

بی شکل. [ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) ( از:بی + شکل ) که شکل و هیأت معین ندارد. اجسام بی شکل.مقابل متبلور. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شکل شود.

فرهنگ فارسی

که شکل و هیات معین ندارد ٠ اجسام بی شکل ٠ مقابل متبلور ٠

دانشنامه آزاد فارسی

بی شکل (amorphous)
(یا: بی ریخت، آمورف) حالتی از مادۀ جامد. ماده در این حالت بلورین نیست و اتم ها و ملکول ها تحت هیچ نظم و ترتیبی قرار ندارند. شیشه ها نمونه های کاملی از مواد جامد بی ریخت اند، در حالی که بسیاری از پودرهای بی شکل در اصل ترکیباتی از بلورهای میکروسکوپی اند و این امر با پَراشِ اشعۀ ایکس بررسی شدنی است. اجسام بی ریخت در واقع مایعاتی با اصطکاک داخلی اند و براثر گرمادهی و با گذر از نقطۀ نرم شدن، برخلاف نقطۀ جوش، حالت مایع رقیق پیدا می کنند. علاوه بر شیشه های سیلیکات و فسفات و بورات و کوارتزها، برخی از عناصر نیز، ازجمله ژرمانیم و سلنیم، از مواد بی شکل اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال عشقی فال عشقی