اکتناه

لغت نامه دهخدا

اکتناه. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به کنه چیزی دررسیدن. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به غایت و حقیقت و کنه چیزی رسیدن. ( از یادداشت مؤلف ). به نهایت چیزی رسیدن. ( مؤید الفضلاء ).به غایت چیزی رسیدن. ( المصادر زوزنی ). || ( اِمص ) تفحص و تجسس از اصل و بن چیزی. || کوشش کامل در معرفت و شناسایی آن. ( ناظم الاطباء ).
- اکتناه سبب کردن ؛ تعمق نمودن برای دریافت حقیقت سبب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به کنه چیزی رسیدن ، پی بردن به ماهیت امری .

فرهنگ عمید

به کُنهِ چیزی رسیدن، به ماهیت چیزی پی بردن.

فرهنگ فارسی

به کنه چیزی رسیدن، به ماهیت چیزی پی بردن
( مصدر ) بکنه چیزی رسیدن پی بردن بماهیت امری .

ویکی واژه

به کنه چیزی رسیدن، پی بردن به ماهیت ام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال سنجش فال سنجش