لخیعه

لغت نامه دهخدا

( لخیعة ) لخیعة. [ ل َ ع َ ] ( اِخ ) لختیعة. یکی از ملوک یمن یا از مقاول ملقب بذوالشناتر. ذوالشناتر لخیعةبن بنوف حمیری است ( یا آن لختیعة به زیادت تاء است و الاول اکثر او الصواب ). ( منتهی الارب ). از اذواء یمن میباشد. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: و در تاریخ جریر نام وی [ذوشناتر] لخیعة العالم گوید و خدای تعالی داناتر است. در این خلاف نیست که مردی ستمگر و بدفعل بود و با فرزندان ملوک یمن فساد کردی تا پادشاهی را نشایند و این عادت ایشان بود که هر که با وی کاری زشت کنند پادشاهی را نشاید. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 168 و 423 شود صاحب قاموس گوید: ذوالشناتر من ملوک الیمن اسمه لخیعة.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال چای فال چای فال احساس فال احساس