ماربچه

لغت نامه دهخدا

ماربچه. [ ب َچ ْ چ َ / ب َ چ ْ چ ِ / ب َ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) بچه ٔمار. توله مار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). زاده ٔمار و کنایه است از گزنده و موذی و خطرناک: این ماربچه به غنیمت داشته بود مردن پدرش [ علی تکین ] و دور ماندن امیر از خراسان. ( تاریخ بیهقی ).
- امثال:
از مار نزاید جز ماربچه. نظیر:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود.سعدی ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 146 ).