قصبانی

قصبانی، یک واژه با ریشه‌ی عربی است که می‌تواند به دو معنای متفاوت به کار رود و هر دو معنای آن، با دقت و ظرافت خاصی، ریشه‌های خود را در تاریخ و ادبیات عربی پیدا می‌کنند. این کلمه، نه تنها اشاره‌ای به یک حرفه دارد، بلکه یادآور یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های علمی و ادبی تاریخ اسلام نیز هست. در اولین معنای خود، به شخصی اطلاق می‌شود که پیشه‌ی او بیع قصب یا همان فروش نی و محصولات مربوط به آن است. این حرفه، در گذشته‌های دور، به دلیل کاربردهای فراوان نی در صنایع دستی، ساخت ابزار، و حتی به عنوان مصالح ساختمانی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. بنابراین، قصبانی به کسی گفته می‌شده که در این حوزه فعالیت می‌کرده و امرار معاش خود را از طریق تجارت نی و محصولات آن تأمین می‌نموده است.

معنای دوم و البته پرآوازه‌تر، به فضل بن محمد بن علی بن فضل نحوی بصری، ملقب به ابوالقاسم، اشاره دارد. این شخصیت برجسته، یکی از پیشوایان و علمای بزرگ علوم ادبیات عربی در دوران خود بوده است. فضل قصبانی، با دانش عمیق خود در نحو و صرف عربی، تأثیر چشمگیری بر شاگردان و نسل‌های پس از خود گذاشت. از جمله شاگردان معروف او می‌توان به خطیب تبریزی و حریری، صاحب مقامات، اشاره کرد که هر دو از بزرگان ادبیات عرب به شمار می‌روند و از محضر فضل قصبانی بهره‌های فراوانی برده‌اند. این نام، نمادی از دانش، فصاحت و بلاغت در تاریخ ادب عربی است.

لغت نامه دهخدا

قصبانی. [ ق َ ص َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به بیع قصب. ( لباب الانساب ).
قصبانی. [ ق َص َ ] ( اِخ ) فضل بن محمدبن علی بن فضل نحوی بصری، مکنی به ابوالقاسم. از پیشوایان علوم ادب عربی است و خطیب تبریزی و حریری صاحب مقامات از شاگردان اویند. او راست: 1- الامانی. 2- حاشیه صحاح جوهری. 3- الصفوة فی اشعار العرب. 4- کتابی در نحو. و از اشعار اوست:
فی الناس من لایرتجی نفعه
الا اذا مس باضرار
کالعود لایطمع فی ریحه
الا اذااحرق بالنار.
وی به سال 444 یا 448 هَ. ق. درگذشت. ( ریحانة الادب ج 3 ص 301 ).
قصبانی. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) مذکوربن سلیمان محزمی، مکنی به ابونصر. از محدثان است. وی از خالدبن مخلد و زکری بن عدی روایت کند و از او محمدبن مخلد و دیگران روایت دارند. او در صفر سال 263 هَ. ق. وفات یافت. ( لباب الانساب ).