حوجم

لغت نامه دهخدا

حوجم. [ ح َج َ ] ( ع اِ ) ج ِ حَوجَمَة. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). گل سرخ. ( منتهی الارب ) ( برهان قاطع ). ورد احمر. ورد بر بالای آن نشستن و خوابیدن قطع شهوت کند و قوت باه برطرف شود. ( برهان قاطع ). گل سرخ و گویند گل سفید و گویند گل صدبرگ. ( مهذب الاسماء ). رجوع به حوجمة شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا