جلاق

لغت نامه دهخدا

جلاق. [ ج َل ْ لا ] ( ع ص ) آنکه جلق می زده باشد. ( آنندراج ). جلق زننده و استمنأکننده. ( ناظم الاطباء ):
هوای...ن دگر افتاد بر سرم آن به
که شب برغم...س از ذوق...ن شوم جلاق.فوقی یزدی ( از آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ای چینگ فال ای چینگ فال سنجش فال سنجش فال تخمین زمان فال تخمین زمان