گجک ماری
جمله سازی با گجک ماری
هر خس ز تندخویی آن گل درین چمن ماری ست خفته در بغل آشیان ما
مردم مجوی و یار مخواه از جهان که هست یاری و مردمی همه ماری و کژدمی
مظلوم بعد مردن ظالم رسد به فیض ماری چو مرد روزی صد مور میشود
چنانکه مور که چشم ندارد و ماری که گوش ندارد و او را مار کر خوانند.
تیغش ماری که زهر او نشود دفع ز تف بدخواه او به دارو و افسون
گزیده بسکه نگه های منتم، شده است بدیده حلقه هر چشم رخنه ماری