لغت نامه دهخدا
تهی کردم از باده خمخانه را
چو من کس نپیمود پیمانه را
درافتاد با طره پر شکن
بنازم زبردستی شانه را
مرا شمع روی تو باید نه گل
به گلشن چه کاری است پروانه را.خنده در زیر لب از شرم بدزدد به چمن
غنچه یکبار چو بیند لب خندان ترا
دل پر داغ مرا کردگلستان ارم
نازم ای سرو روان غنچه پیکان ترا.دارم از بسکه خیال قد رعنا امشب
دود آهم گذرد از سر طوبی امشب
از خیال رخ آن شمع شبستان وافی
رشک فانوس شد آغوش تمنا امشب.( از تذکره صبح گلشن ) ( از فرهنگ سخنوران ).