لنگر بهشت

لغت نامه دهخدا

لنگربهشت. [ ل َ گ َب ِ هَِ ] ( اِخ ) نام شهری در شعر نظامی:
درآمد در آن شهر مینوسرشت
که ترکانش خوانند لنگربهشت
بهاری در او دید چون نوبهار
پرستشگهی نام او قندهار.نظامی.

فرهنگ فارسی

نام شهری در شعر نظامی

جمله سازی با لنگر بهشت

از موج فتنه خرد شدی کشتی زمین گرنه ورا ز سلسله آل لنگر است
چو لنگر گرانجان چو کشتی سبک به کوشش ضعیف و به دانش تنک
یگانه در دریا دل محیط و کشتی و ساحل شراع و بیدق و لنگر علی هو علی حق
همیشه از عرق خویش کشتی است در آب شده به یک جا از لنگر رکاب مقیم
آن را که عشق لنگر حیرت به دست داد پروای بحر پر خطر روزگار نیست
اگر نه لنگر رطل گران به دست افتد برآمدن ز محیط جهان میسر نیست