ستون توپر
ویکی واژه
جمله سازی با ستون توپر
شاهو نشاهه که اشرف ره جا بساته ستون به ستون قرص طلا بساته
همیشه تا که بود خیمه کبود فلک معلق ازبر این خاک بی طناب و ستون
دزدم به دست حرص ز بس قحط هیزمست گاهی ستون کعبه و گاهی در کنشت
ورا دید با دیدگان پر ز خون به زیر زنخ دست کرده ستون
آن جانب خیمه قد ستون کرد وین دشت ز گریه لاله گون کرد
چو در آن خانه گلگون درون شد به قد همچو سرو او را ستون شد