تابش چارقطبی
ویکی واژه
جمله سازی با تابش چارقطبی
می نمود از سر مستی و طرب هر ساعت سی و دو تابش پروین ز سهیل و ز قمر
چنان سوزد ز سودای غم عشق تو کز تابش دل من در میان شعله نارست پنداری
وجود عقل والا تابش نور هویت دان ظور نفس از عقل است گویم با تو ای دانا
از تابش خورشید پدید آید یاقوت زان است که بر دست تو یاقوت روان است
چنان ز تابش رخ برفروخت شعله حسن که دین و دانش و هوشم به یک شرر سوزد