گل حجر

لغت نامه دهخدا

گل حجر. [ گ ُ ل ِ ح َ ج َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) آتش است و به عربی نار خوانند. ( برهان ). کنایه از آتش زیرا که از سنگ بیرون می آید. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

آتش است و بعربی نار خوانند.

جمله سازی با گل حجر

ز فیض لفظ و کلک و دست و طبعش زله می‌بندد قصب قند و مگس شهد و صدف درّ و حجر گوهر
-7- ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در بيمارى خود منجربه رحلت او گرديد، فرمود:
گویم به حجر حی شو گویم به عدم شیء شو گویم به چمن دی شو داری عجب اقرارم
با آنکه تنک‌تر بود از آینه‌ام دل مهر تو در او هست چو نقشی به حجر بر
بعضی از علمای سنی دوره اموی، صحابی بودن حجر را انکار کرده‌اند.[نیازمند منبع]
چو زعفران شود از ارج او، هرآنچه گیاه چو بهرمان شود از فر او، هرآنچه حجر