صحیفی

لغت نامه دهخدا

صحیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) شاعری است. صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: وی از مردم شیراز و شخصی مصاحب و هم زبان است. آنقدر شاعروضع و بلندپرواز است که شاعری بسیار دلیر باید تا از وضع وی نترسیده در معرض سؤال و جواب او برآید. اغلب بزرگ زادگان احمق را پیداکرده برای آنان بالبدیهه قصیده های بیمعنی میگفت و جایزه میگرفت. در آنموقع بسیار بی قید و لوند بود ولی اکنون تائب و پرهیزکار شده است. عاقبت بخیر باد. شعرترکی و فارسی میگوید. ( ترجمه مجمع الخواص ص 218 ).

جمله سازی با صحیفی

صحیفی شعر فارسی و ترکی را خوب می‌سرود و اشعارش بیشتر در مدح ائمه بوده است. او از کتیبه‌نویسان زبردست دوره صفوی است که در تذهیب، صحافی و وصالی نیز سررشته داشت.
صحیفی جوهری شیرازی (درگذشت ۱۰۲۲ ه‍. ق) مشهور به جوهری و صحیفی ذوالقدر، شاعر و خوشنویس اواخر سده دهم و اوایل یازدهم است.
بر لنگه‌های این در مطالبی به قلم صحیفی جوهری نوشته شده‌است که شامل بخش‌هایی از آیات ۳۶ و ۳۷ سورهٔ نور است. کتیبه‌ای سنگی نیز بر سردر مقبره مجلسی وجود دارد. این دو کتیبه با مقرنس‌های گچی تزئین شده‌است و مضمون آن حاکی از تعمیر و بازسازی مقبره است و علت آن را حضور حجت بن الحسن در خواب مؤمنی در این مکان دانسته‌اند.