اشداد

لغت نامه دهخدا

اشداد. [ اِ ] ( ع مص ) صاحب ستور سخت شدن. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد چنین است: اَشَدَّ؛ کان معه دابّة شدیدَة. || قوت دادن کسی را. ( منتهی الارب ). || اَشَدَّ فلان؛ بلغ الاشدّ فی عقل او سن. ( اقرب الموارد ).

جمله سازی با اشداد

بعد از مردن عاد، دو پسرش يكى شداد و ديگرى شديد به پادشاهى رسيدند. شديدقبل از شداد مرد و اشداد پادشاه تمام زمين در زمان حضرت هود عليه السلام شد.
1 - حكومت شديد بعد از مردن عاد، دو پسرش يكى شداد و ديگرى شديد به پادشاهى رسيدند. شديدقبل از شداد مرد و اشداد پادشاه تمام زمين در زمان حضرت هود عليه السلام شد.