عقابان

لغت نامه دهخدا

عقابان. [ ع ُ ] ( ع اِ ) تثنیه عقاب، در حال رفع. عقابین. رجوع به عقابین شود.

فرهنگ فارسی

تثنیه عقاب در حال رفع عقابین

جمله سازی با عقابان

یکی هفته در آن کوه و بیابان نرستند از عقابینش عقابان
پلنگان را کنارش بود بالش عقابان سایه‌بان کرده ز بالش
ز بیم عقابان پولاد چنگ نگردد کسی گرد آن خاره سنگ
سگان از هژبران کشیده دوال عقابان ز سیمرغ بر کنده بال
عقابان درآیند از اوج بلند نمانند یک موی از آن گوسفند
دمان یوز تازان بر آهو به جنگ عقابان عقیقین به خون کرده چنگ