لغت نامه دهخدا
سپیدکرده. [ س َ / س ِ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) پوست تنک روی را کنده: بگیرند چلغوزه پاک کرده ده درمسنگ... مغز بادام تلخ سپیدکرده و... از هر یکی سه درمسنگ و مغز بادام شیرین سپیدکرده... ( ذخیره خوارزمشاهی ).
سپیدکرده. [ س َ / س ِ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) پوست تنک روی را کنده: بگیرند چلغوزه پاک کرده ده درمسنگ... مغز بادام تلخ سپیدکرده و... از هر یکی سه درمسنگ و مغز بادام شیرین سپیدکرده... ( ذخیره خوارزمشاهی ).
پوست تنک روی میوه را کنده
💡 سپید کرده بکافور سوده و بگلاب بکار برده در و یشم ترکی ومرمر
💡 هوم مورد استفاده در مراسم آئینی را نمادی از هوم سپید میدانند. هوم سپید یا همان گوگرن گیاهی اساطیری است که در اعماق دریای فراخکرد میروید. این گیاه اسطورهای سرور گیاهان شفادهنده بوده و قابلیت اعطای بیمرگی را داراست ودر بازسازی جهان موسوم به فرشگرد گیاهی کارامد است. اهریمن وزغی را در انتهای دریای فراخکرد مأمور نابودی هوم سپید کرده که البته اورمزد نیز با نگهبان قراردادن دو ماهی مینوی واکنشی در مقابله با اهریمن صورت دادهاست.