زچ

لغت نامه دهخدا

زچ. [زَ ] ( ص، اِ ) مخفف زاچ ( زن نوزای ). ( فرهنگ نظام ).
زچ. [ زُ ] ( اِ ) تیر پرتاب باشد که پیکان آنرا از استخوان فیل و شاخ قوچ و گاومیش و امثال آن سازند. لغتی ( لهجه ای ) است در زج ( با جیم ) بدین معنی. ( از برهان قاطع ). رجوع به زُچ شود. || کوتاهترین تیرها را گویند. لغتی است در زج. ( برهان قاطع ). || لغتی است در زج بمعنی قراقروت. ( از برهان ).
زچ. [ زُچ چ ] ( اِ )تیر پرتاب. ( شرفنامه منیری ). و رجوع به زُچ شود.

جمله سازی با زچ

شانه چون آرد به زلف پر زچین میبرد قدر و رواج از مشک چین
وقتست که پر زچین شود طرّۀ آب از نعرۀ تندر برود زهرۀ آب
زبوی خلق تو غیرت کمال طیب عنبر را زچین خط تو حسرت جمال نقش دیبا را
زمصر ز روم و ز ترک و زچین ز ماد و ز لیدی دگر همچنین
آشفته را که جز سر سودای تو نداشت راندن زچین حلقه زلفش سزا نبود
گل آب و رنگ کرده زرخساره تو وام کرده زچین زلف تو چین مشک ناب قرض
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز