لغت نامه دهخدا
خاک فراموشان. [ ک ِ ف َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) قبر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). خاک. زندان خاموشان. کوچه ٔخموشان. فرجامگاه. ( مجموعه مترادفات ):
نیم من دانه ای صائب بساط آفرینش را
که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم.صائب ( از مجموعه مترادفات ).مرا از دل غباری نیست از خاک فراموشان
که بی مانع در آنجا می توان خاکی بسر کردن.شفیع اثر ( از مجموعه مترادفات ).