اشراقیان

لغت نامه دهخدا

اشراقیان. [ اِ ] ( اِخ ) گروهی از حکمای سلف که از باعث اشراق و روشنی باطن خود که از کثرت ریاضت پیدا کرده بودند، تعلیم و تعلم به مکاشفه و مراقبه میکردند و حاجت به رفتن پیش کسی نداشتند، بخلاف حکمای مشائین که ایشان نزدیک یکدیگر رفته مقدمات دریافت میساختند، چنانچه افلاطون و بقراط و غیره از زمره اشراقیین بودند. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به اشراق و اشراقی شود. پیروان مکتبی فلسفی که معتقد به حکمت اشراق یا حکمت مشرقی بوده اند. هدف این گروه ایجاد توافق میان فلسفه یونانی افلاطونیان جدید و فلاسفه ایران و جز آنان بوده است و این نام بخصوص بر شاگردان سهروردی ( متوفی بسال 1191 م. ) اطلاق شده است. ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

گروهی است از حکمائ سلف که از باعث اشراق و روشنی باطن خود که از کثرت ریاضت پیدا کرده بودند تعلیم و تعلیم بمکاشفه و مراقبه میکردند و حاجت برفتن پیش کسی نداشتند بخلاف حکمائ مشائین که ایشان نزدیک یکدیگر رفته مقدمات دریافت میساختند چنانچه افلاطون و بقراط و غیره از زمره اشراقین بودند.

جمله سازی با اشراقیان

چه ساقیان، همه اشراقیان زانو زن بپای هر خم، بهر تعلم و تعلیم
صیقل روح است فیض صحبت اشراقیان سینه خود را مصفا ساز از یونان صبح
فیض است فیض، صحبت اشراقیان تمام زنهار سعی کن که وی آشنای صبح
آن یکی از جنبش مشائیان در وی اثر وان دگر از تابش اشراقیان بر وی ضیا
گهی به برزن مشائیان نهادم پای گهی به دامن اشراقیان زدم چنگال