منبی

لغت نامه دهخدا

منبی. [ مُم ْ ] ( ع ص ) خبردهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه آگاه می سازد و خبر می دهد. ( ناظم الاطباء ): آنچه امیرالمؤمنین علی... فرموده اصبر صبرالاکارم... هم منبی است از این معنی. ( اخلاق ناصری ).پس جمله تصرفات ایشان مبنی بر صواب و صلاح بود و منبی از طریق نجاح و فلاح. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 153 ). رجوع به اِنباء شود.

دانشنامه عمومی

منبی ( به انگلیسی: Manby ) یک روستا و محله مدنی در بریتانیا است که در لیندسی شرقی واقع شده است. منبی ۷۵۹ نفر جمعیت دارد.

جمله سازی با منبی

یک جشن تابستانی در باغ این خانواده برپا شد که شرکت کنندگان آن، همکاران سارا هستند. یک سیستم صوتی بسیار قوی در حال نصب است که توسط یک تکنسین فنی اداره می‌شود. آماندوس به اشتباه کلیدی منبی بر شروع آتش پازی را فشار می‌دهد و چون هنوز آماده نبوده، همه چیز آتش می‌گیرد.
شب‌ها که منبی آن پسر آهی برآرم از جگر همسایه را نور سحر روشن ز روزن می‌شود