گرد رو

لغت نامه دهخدا

گرد رو. [ گ ِ دِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) اطراف و دور رو. ( از برهان ) ( از آنندراج ):
گلشن حسن تو از آب گهر سیراب است
گرد رو چاه زنخدان ترا دولاب است.سعید اشرف ( از آنندراج ). || تسبیحی از مروارید که زنان بجهت خوش آیندگی بر گرد روی خود بندند. ( برهان ) ( آنندراج ). عقدرو که هر دو طرف رو بندند. ( فرهنگ رشیدی ). زینتی از گل طبیعی یا مصنوعی به زیر گلوی تا بناگوش وبه گرد روی عروس و جز آن استوار کنند:
ز جزعش رشته لؤلؤ گسسته
ز گوهر گرد رو بر روی بسته.محمد عصار ( از فرهنگ رشیدی ).

جمله سازی با گرد رو

بر گذشت آن ماه پیکر گرد باغ و بوستان گرد رو اندر به عَمد‌ا تاب داده موی را
آنکه سر زلف داشت سلسله بر گرد رو سلسلهٔ آتشین دارد از آن سلسله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند فال تخمین زمان فال تخمین زمان