فرامرز به عنوان یک شخصیت کلیدی در ادبیات و تاریخ ایران، با ویژگیهای منحصر به فرد خود شناخته میشود. او معمولاً نمایانگر شجاعت، وفاداری و صداقت است. این ویژگیها باعث میشود که فرامرز نه تنها به عنوان یک قهرمان بلکه به عنوان نماد ارزشهای انسانی در فرهنگ ایرانی مورد تقدیر قرار گیرد. فرامرز به عنوان یک شخصیت اسطورهای در ادبیات حماسی ایران، به ویژه در شاهنامه فردوسی، نقش مهمی ایفا میکند. او در داستانها به عنوان یک قهرمان جنگجو و حامی عدالت شناخته میشود. این شخصیت، به تصویر کشیدن جوانمردی و فداکاری در برابر ظلم و ستم، به ادبیات ایرانی عمق و غنای بیشتری میبخشد.
فرامرز
لغت نامه دهخدا
چنین گفت رستم فرامرز را
که مشکن دل و بشکن البرز را.نظامی.صاحب انجمن آرای ناصری نویسد: «آن در اصل فرمرز بوده یعنی شکوه زمین چنانکه کیومرث یعنی بزرگ زمین و تهم مرز که طهمورث معرب آن است یعنی شجاع زمین است ».
فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) ابومنصور. رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.
فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) ظهیرالدین. رجوع به تتمه صوان الحکمة و کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.
فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) علی. رجوع به ظهیرالدین فرامرز در همین لغت نامه و نیز رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 شود.
فرامرز. [ ف َ م َ ] ( اِخ ) دهی بوده است میان نهاوند و بروجرد که در سه فرسنگی شهر نهاوند قرار داشته است. ( از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 171 ).
فرهنگ فارسی
دهی بوده است میان نهاوند و بروجرد که در سه فرسنگی شهر نهاوند قرار داشته است.
فرهنگ اسم ها
معنی: آمرزنده دشمن، از پیش آمرزیده، آمرزنده ( دشمن )، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) پسر رستم، که پس از کشته شدن پدرش به کین خواهی او برخاست، شاه کابل را کشت و شغاد را به آتش کشید، بهمن پسر اسفندیار او را کشت، ) فرامرز: آخرین امیر [، قمری] سلسله ی بنی کاکویه در اصفهان که به دست طغرل سلجوقی برکنار شد، ) فرامرز ابن خداداد: [قرن هجری] مؤلف یا گردآورنده ی داستان سمک عیار، ( در اعلام ) پسر رستم پسر زال پهلوان بزرگ ایرانی، مرکب از فر + آمرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پسر زال
دانشنامه آزاد فارسی
فَرامرز
در شاهنامۀ فردوسی، پسر رستم از خالۀ کِیقُباد. در لشکری که رستم به کین خواهی سیاوش آراسته بود، پیش قراول سپاه بود. فرامرز، نخست وَرازاد شاه سِپیجاب و هزاران تورانی را از پای درآورد. سپس سُرخِه، پسر افراسیاب، به اسارت فرامرز درآمد و او را مانند سیاوش سربریدند. در آغاز تخت نشینی کیخسرو، فرامرز نیز همراه زال و رستم و زَوارِه حضور داشت. کیخسرو فرامرز را مأمور گشودن شهرهای هم مرز نیمروز کرد. در جنگ بعدی ایران و توران فرامرز فرماندهی سپاهی را برعهده داشت که از مردم کشمیر و کابل تشکیل می شد. سال ها بعد هنگامی که اسفندیار از سوی پدر مأمور دستگیری رستم، زَوارِه و فرامرز بود، فرامرز در رویارویی با مهرنوش، پسر اسفندیار، او را کشت. فرامرز پس از کشته شدن رستم به نیرنگ شَغاد به کین خواهی برخاست. او نخست رستم و زواره و رَخش را در تابوت نهاد و به زابلستان فرستاد، سپس در نبردی سخت بر شاه کابل چیره شد و او را به نخجیری برد که رستم در آن کشته شده بود و در چاه رستم بیاویخت و چهل تن از یاران او را همراه شغاد، که به تیر رستم بر چناری دوخته شده بود، به آتش کشید و سوزاند. هنگامی که بهمن اسفندیار به پادشاهی نشست و به زابلستان تاخت و زال را به بند کشید، فرامرز که در مرز «بُست » بود خود را به میدان رسانید، اما پس از نبردی جانانه و برداشتن زخم های فراوان اسیر شد. به فرمان بهمن او را بر دار کشیدند و تیربارانش کردند.
ویکی واژه
آمرزندهی دشمن،
فراتر از مرزها.