فرهنگ معین
(اِ. ) چهارپا.
(اِ. ) چهارپا.
چهارپا.
💡 رقص کن پیش دل به چارهٔ خویش خرقه کن دلق چارپارهٔ خویش
💡 تا دوخت چاره گر جگر چارپاره را از بخیه خنده بر دم تیغ ست چاره را
💡 از پاره چوب یک کلک سر کرد چارپاره گرچه کلیم دستی در هیچ فن ندارد
💡 گردون چو زخم کهنه کند چارپارهاش گر با دل عدوی تو سازد دچار فتح