گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ). حریص:
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم
کس چومن مرغ در حصار نکرد.خاقانی.ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت.سعدی.این گرسنه چشم بی ترحم
خود سیر نمیشود ز مردم.سعدی.ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم
گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت.سنجر کاشی ( از آنندراج ). || مردم فقیر و گدا. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ). || کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. ( برهان ):
این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر
خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند.باقر کاشی ( ازآنندراج ).
( ~. چَ ) (ص مر. ) کنایه از: بخیل و ممسک.
آزمند، حریص: ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت / گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت (سعدی: لغت نامه: گرسنه چشم ).
۱ - حریص آزمند: زمن مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت. ( سعدی ) ۲ - بخیل ممسک. ۳ - گدا فقیر. یا گرسنه چشمان کنعان. برادران یوسف ع.
کنایه از: بخیل و ممسک.
💡 خمیر او نمک را آب کرده گرسنه چشم را در خواب کرده
💡 ته کاسهٔ جم روزیِ این گرسنه چشمان ارزانی این تاجوران تخت و کلاهی
💡 در سواد نظرگرسنه چشمان جهان عزت دست تهی، گر ید بیضاست که نیست
💡 حیرتزده را که دارد از حیرت باز؟ آیینه گرسنه چشم دیدار بود
💡 ز خوان وصل نشد سیر دیده ام صائب گرسنه چشم نگاهی که داشتم دارم
💡 بطبع گرسنه چشم محبت اندیشه که جز بنعمت جود تو نشکند بازار