کثافت به معنای آلودگی، کثیفی و وضعیت ناپاکی است و برای توصیف شرایطی به کار میرود که در آن چیزی به دلیل وجود آلودگی، زباله، یا مواد نامناسب و غیر بهداشتی ناپاک شده است. در برخی موارد، کثافت میتواند به رفتارها یا وضعیتهای اخلاقی ناپسند نیز اشاره کند. به عنوان مثال، در زبان عامیانه ممکن است به کارهایی که غیر اخلاقی یا ناپسند هستند، کثافت گفته شود.
کثافت
لغت نامه دهخدا
کثافت. [ ک َ ف َ ] ( از ع، اِمص ) کثافة. هنگفتی. جسامت. ( ناظم الاطباء ). زفتی. انبوهی. درهمی. پیچیدگی. ( یادداشت مؤلف ). مقابل لطیفی:
لطیفی برآمیخته با کثافت
یقینی برابر شده با گمانی.فرخی.اجسام ز اجرام و لطافت ز کثافت
تدوین زمین را و تداویر زمان را.ناصرخسرو.کثافت همه سر بسر در زمینست
نظافت همه سر بسر در سماست.ناصرخسرو.تو می گویی از اینجا تا آسمان پانصد سال راه است. و کثافت هر آسمان پانصد سال راه است. ( تفسیر ابوالفتوح، ازفرهنگ فارسی معین ). || غلظت. ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ).
کثافة.[ ک َ ف َ ] ( ع مص ) ستبر گردیدن و بسیار گشتن و در هم پیچیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ستبر وغلیظ شدن و فراهم شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). زفت شدن. ( دهار ). غلیظ گشتن و فزونی یافتن و در هم پیچیدن. ( از اقرب الموارد ). ستبری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( بحر الجواهر ). ضد لطافت. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پلیدی.
۳. [قدیمی] انبوه شدن، درهم شدن، ستبر شدن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) ستبر شدن غلیظ گشتن مقابل لطافت. ۲ - ( اسم ) ستبر ی ضخامت: [ تو میگوئی از اینجا تا آسمان پانصد سال راه است و کثافت هر آسمانی پانصد سال راه است... ]. ( تفسیر ابو الفتوح ) ۳ - غلظت. ۴ - پلیدی نجاست مقابل نظافت. ۵ - چرک بودن چرکینی. توضیح در تداول بکسر اول تلفظ شود
جملاتی از کلمه کثافت
سینه اهل تعلق شاهراه تفرقه است میهمان باشد کثافت، خانه نارفته را
اینکار را برای چیزی غیر از کثافتها انجام نمیدهند، اما این درحالی است که «یوکایها» معمولاً خرابکار محسوب میشوند.
کاولین شرطش کثافتکاری است! کاولین شرطش کثافتکاری است!
او طرز تهیه کود با کاه یا کثافت مخلوط شده در آن را توصیف میکند، کودی که فقط از یک ماده (کود حیوانی) تشکیل نشدهاست، بلکه مخلوط است.
اگر کسی سوال کندکه «چون گفتی در قند نور روح محمدی علیهالصلوه والسلام ظلمت و کدورت و کثافت تعبیه بود و شرح دادی که ارواح انسانی بدین صفات محتاج بود که هر یک درمقام خویش معرفت را آلتی خواست بود و گفتی روح محمدی از پرتو نور احدیت پدید آمد پس در نور احدیت این صفات تعبیه توان گفت یا نه؟ اگر گویی توان گفت آنجا هم احتیاج ثابت شود و اگر گویی نتوان گفت پس در روح پاک محمدی آنچ در نور احدیت نبود از کجا آمد؟»