وشت واژهای است که در زبان فارسی به معنای خوب، خوش و نیکو به کار میرود و از آن برای توصیف حالتها، احساسات و اوضاع مثبت استفاده میشود. این واژه به عنوان یک صفت، توانایی بیان کیفیتهای مطلوب و دلپذیر را دارد و به همین دلیل در ادبیات فارسی و متون فرهنگی جایگاه ویژهای را اشغال کرده است. در واقع، واژه وش میتواند به هر چیزی که از نظر زیباییشناسی یا اخلاقی در سطح بالایی قرار دارد، اشاره کند. از جمله کاربردهای این واژه میتوان به توصیف شخصیتهای نیکوکار، محیطهای دلپذیر و تجارب مثبت اشاره کرد. همچنین، در نوشتههای ادبی و شعرهای کلاسیک فارسی، این واژه بهوفور دیده میشود و به زیبایی و لطافت مضامین کمک میکند. با توجه به غنای زبان فارسی، وش به عنوان یک واژه پر بار و معنادار، نه تنها در مکالمات روزمره بلکه در آثار ادبی و فرهنگی نیز به کار میرود و به مخاطب این امکان را میدهد تا حس و حال خوشایند و نیکو را به خوبی درک کند.
وشت
لغت نامه دهخدا
گفت ریشت شد سفید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیده ست وشت.مولوی.|| ( اِ ) خوبی و نیکویی. ( ناظم الاطباء ). || واحدهای کوچک سپاهیان ( در عهد ساسانی ). ( فرهنگ فارسی معین از کریستنسن، ساسانیان ص 210 ترجمه چ 2 ص 237 ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || رقص. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). جست وخیز و رقص. ( ناظم الاطباء ). رقاصی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). پای کوبی. ( فرهنگ فارسی معین ). || صفیر. صوت و صدایی که از دهن خارج میکنند دروقتی که آن را منقبض کرده باشند مانند صدایی که در آب دادن به اسب میکنند. ( ناظم الاطباء ). || حدود مملکت دشمن. || زخم پشت اسب. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(وَ ) (ص. ) خوب، خوش، زیبا.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
(اسم ) رقص رقاصی پای کوبی.
جمله سازی با وشت
چو دوشت تهی ماند از بار عشق چرا دور گشتی ز سالار عشق
گر بسی خواندن میسّر باشدت بی شکی هر بار خوشتر باشدت
عشق را ذوق مستانه خوشتر ذوق مستی ز دیوانه خوشتر