واله

کلمه واله در زبان فارسی می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد، اما یکی از معانی اصلی آن به عاشق یا دوستدار اشاره دارد. به‌عنوان نامی دخترانه، به معنای سرگشتگی و بی‌قراری ناشی از عشق، تجلی عمیق‌ترین احساسات انسانی را به تصویر می‌کشد. این واژه به زیبایی حالتی را توصیف می‌کند که در آن فردی به شدت تحت تأثیر عشق قرار می‌گیرد و احساساتی چون شیفتگی، مفتون شدن و حیرانی را تجربه می‌کند. واله به معنای کسی است که در دنیای عشق غرق شده و تمام وجودش را این احساسات دربرگرفته است. در این حالت، فرد نه تنها خود را در جستجوی عشق می‌بیند، بلکه به نوعی در دنیای خیال و رویا نیز سیر می‌کند و به همین دلیل سرگشته و مبهوت می‌شود. این نام نه تنها نشان‌دهنده‌ی شدت احساسات عاشقانه است، بلکه به نوعی نمایانگر چالش‌های درونی و نوسانات روحی ناشی از این عشق نیز محسوب می‌شود. واله به ما یادآوری می‌کند که عشق، با تمام زیبایی‌هایش، می‌تواند ما را به سرگشتگی و حیرانی بکشاند و در عین حال، زندگی را پر از رنگ و احساس کند. این نام، نماد عشق‌های بی‌پایان و ماجراجویی‌های احساسی است که گاهی ما را به سرزمین‌های ناشناخته هدایت می‌کند و در نهایت، انسان را به درک عمیق‌تری از خود و جهان پیرامونش می‌رساند. در واقع، واله، به عنوان نمادی از عشق و احساس، بر اهمیت و قدرت عشق در زندگی انسان‌ها تأکید می‌کند و می‌تواند الهام‌بخش افرادی باشد که در جستجوی عشق و معانی عمیق‌تر آن هستند.

لغت نامه دهخدا

( وألة ) وألة. [ وَءْ ل َ ] ( ع اِ ) سرگین گوسفند و شتر فراهم آمده درهم چسبیده یا کمیز و سرگین شتر فقط. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
واله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) نوعی بافته ابریشمی. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). والا، که پارچه ابریشمی لطیف است. ( فرهنگ نظام ). والا. ( برهان قاطع ). قسمی از حریر ابریشمی باریک. ( غیاث اللغات ) ( از جهانگیری ) ( از لطایف اللغات ). || خشینه سفید را نیز گویند و آن پارچه ای است خودرنگ که آن را سفید نکرده باشند و همچنان سفید بافته شده باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). خشینه سپید و پارچه سفید خودرنگ و رنگ ناکرده. ( از ناظم الاطباء ). || سراب. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ خطی ). سراب که مثل آب نماید. ( انجمن آرا ). شوره زار که چون آب نماید. ( فرهنگ خطی ). و آن چیزی باشد که در صحراها از دوربه آب می ماند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج )

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) مبالغه در کارها، اصرار، ابرام.
( ~. ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - حیران، سرگشته. ۲ - شیفته، عاشق.
(لِ ) (اِ. ) سراب.

فرهنگ فارسی

محمد کاظم واله اصفهانی یکی از هنرمندان و گویندگان اوایل عصر فتحعلیشاه میباشد که شهرتی پیدا کرد. از اعاظم و مشاهیر اصفهان بود خط خوبی داشت و در علم ریاضی ماهر بود. سرجان ملکم سفیر کبیر انگلیس و مولف تاریخ ایران در یاد داشتهای خود در باب ایران از واله اصفهانی بعنوان استاد و شاعر حکیم و فرد کنجکاو در باب مسائل سیاسی نام می برد. واله در ۱۲۹۹ ه.ق. درگذشت و در تکیه والهیه که در اصفهان معروف است مدفون گردید.
شیفته، اندوهناک، اندوه دار، سرگشته ازعشق
(اسم ) (( مرا ز مفخر تبریز دلق کهنه بس است برو برو که بقد زنان بود واله. ) ) ( مولوی ) پارچهایست سفید و خود رنگ که آنرا سفید نکرده باشند و همچنان سفید بافته شده باشد خشینه سفید.
سرگین گوسفند. و شتر فراهم آمده در هم چسبنده یا کمیز و سرگین شتر فقط

فرهنگ اسم ها

اسم: واله (دختر) (عربی) (تلفظ: vāleh) (فارسی: والِه) (انگلیسی: valeh)
معنی: سرگشته از عشق، عاشق بی قرار، شیفته و مفتون، حیران، سرگشته، مبهوت، ( در حالت قیدی ) در حال شیفتگی، ( اَعلام ) واله/vāle/، [فرانسوی] ایالتی در جنوب سویس، نزدیک مرز فرانسه و ایتالیا

جملاتی از کلمه واله

به گرد کعبه چه گردیم چون نشد ز ازل بجز حوالی دیر مغان حواله ما
دل و جان واله و حیران چه گویم در اینجا گاه ای جانان چه گویم
تو خود حواله ی ما بوده‌ای به حکم ازل غلط شدم به تو ما را حواله کرد خدای
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم