نمازی

نماز، به عنوان یکی از ارکان مهم دین اسلام، نقش حیاتی در زندگی مسلمانان ایفا می‌کند. این عمل عبادی، نه تنها به عنوان یک ارتباط مستقیم با خداوند، بلکه به عنوان وسیله‌ای برای تقویت روحیه و جامعه‌پذیری نیز شناخته می‌شود. نماز به مسلمانان این امکان را می‌دهد که در هر روز پنج بار، با تمرکز و آرامش به درگاه خداوند دعا کنند و از او یاری طلبند. انجام نماز به صورت جماعت، به ویژه در مساجد، به تقویت روابط اجتماعی و ایجاد همبستگی میان مسلمانان کمک می‌کند. همچنین، نماز به عنوان یک زمان مشخص برای تفکر و تأمل در زندگی و اعمال روزمره، فرصتی را فراهم می‌آورد تا افراد با خود و جهان اطرافشان ارتباط بهتری برقرار کنند. در این راستا، نماز خواندن نه تنها به عنوان یک فریضه دینی، بلکه به عنوان یک عامل موثر در بهبود کیفیت زندگی و سلامت روانی افراد نیز مطرح می‌باشد. از این رو، اهمیت و جایگاه نماز را نمی‌توان نادیده گرفت، زیرا این عبادت به مسلمانان می‌آموزد که به دور از مشغله‌های روزمره، لحظاتی را به یاد خداوند و عبادت او اختصاص دهند. این عمل نه تنها بر روح و روان فرد تأثیر مثبت می‌گذارد، بلکه به ایجاد آرامش و سکون در دل‌ها و روان‌ها نیز کمک می‌کند. به همین دلیل، نماز به عنوان یک شیوه زندگی در فرهنگ اسلامی، همواره مورد تأکید قرار گرفته است و مسلمانان به آن به عنوان یک نعمت بزرگ الهی می‌نگرند که موجب نزدیکی به خداوند و افزایش ایمان می‌شود.

لغت نامه دهخدا

نمازی. [ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نماز. ( ناظم الاطباء ). || آنچه مربوط به نماز است. ( فرهنگ فارسی معین ). || شخص نمازگزارنده و آنکه پیوسته نماز می گزارد. ( ناظم الاطباء ). اهل نماز و طاعت. مؤمن. مقدس:
خصیه مرد نمازی باشد این.مولوی. || پاک. پاکیزه. لایق و سزاوار نمازگزارنده. ( ناظم الاطباء ). طاهر. شسته. پاک. قابل نماز خواندن با آن. ( فرهنگ فارسی معین ). مطهر. پاک. ( یادداشت مؤلف ):
چون نمازی و چون حلال بود [ جامه ژنده ]
آن مرا جوشن جلال بود.سنائی ( از فرهنگ فارسی معین ).ز شبنم سبزه نورس نمازی
به هم چون دایه و کودک به بازی.ملاطغرا ( از آنندراج ). || درست. صحیح. ( یادداشت مؤلف ):
توئی نماز مرا قبله و اگر از من
جزاین سخن شنوی آن سخن نمازی نیست.امیرحسن دهلوی ( از آنندراج ).چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زآن کم نشود سوزوگدازم.حافظ.

فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب. ) ۱ - نماز گزارنده. ۲ - پاک، پاکیزه.

فرهنگ فارسی

(صفت ) منسوب به نماز ۱ - آنچه مربوط به نماز است. ۲ - نمازگزار: صافات... فرشتگان...صف بسته مانندنمازیان. ۳ - طاهر شسته پاک ( قابل نماز خواندن با آن ): دید وقتی یکی پراگنده زنده ای زیر جامه ژنده گفت: این جامه سخت خلقانست گفت: هست آن من چنین زانست... چون نمازی و چون حلال بود آن مرا جوشن جلال بود. ( حدیقه )

جملاتی از کلمه نمازی

فرو کوفت از سر درد و نیازی بگوش خفتگان بانگ نمازی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم