مرتبه

مرتبه به عنوان یک مفهوم بنیادین در بسیاری از نظام‌های اجتماعی و فرهنگی، نقش مهمی را ایفا می‌کند. این واژه به معنای درجه یا سطحی است که فرد یا گروهی در یک ساختار اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی قرار دارد. در واقع، می‌تواند به نوعی نشان‌دهنده وضعیت، اعتبار و نفوذ افراد در جامعه باشد. به عنوان مثال، در نظام‌های سیاسی، مرتبه افراد می‌تواند تعیین‌کننده قدرت و اختیارات آن‌ها باشد. این مفهوم نه تنها در روابط انسانی بلکه در بسیاری از زمینه‌های دیگر نیز قابل مشاهده است. به عنوان نمونه، در علوم طبیعی و ریاضیات، می‌تواند به سطح پیچیدگی یا اندازه‌گیری یک پدیده اشاره داشته باشد. از سوی دیگر، مرتبه به ما کمک می‌کند تا جامعه را بهتر درک کنیم و به تحلیل روابط بین افراد و گروه‌ها بپردازیم. شناخت مرتبه‌ها و جایگاه‌های اجتماعی، ما را قادر می‌سازد تا تعاملات انسانی را با دقت بیشتری بررسی کنیم و به تبادل نظر و همکاری‌های مؤثر بپردازیم. در نهایت، توجه به این واژه و تأثیر آن بر زندگی روزمره افراد می‌تواند به ما کمک کند تا درک عمیق‌تری از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی پیدا کنیم و به بهبود روابط انسانی و اجتماعی خود بپردازیم.

لغت نامه دهخدا

مرتبه. [ م َ ت َ ب َ / ب ِ ] ( از ع، اِ ) پایه. درجه. مقام. حد. مرحله. اندازه. رتبه: ثمره این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را و دریابد مرتبه بلند ثواب. ( تاریخ بیهقی ص 309 ). مرتبه هر کسی پیدا کرد. ( مجمل التواریخ، از فرهنگ فارسی معین ).
پیشتر از مرتبه عاقلی
غافلی ای بود خوشا غافلی.نظامی.کارش از آن درگذشت و به مرتبه بالاتر رسید. ( گلستان ).
تا بدین مرتبه خونخوار نمی باید بود.وحشی. || منزلت رفیع. پایه بلند. پایگاه رفیع. مقام والا:
بادت جلال و مرتبه چندان که آسمان
هر صبحدم بر آورد از خاورآینه.خاقانی.گر پای سگ کویش بر دیده ما آید
زاین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن.خاقانی.فرق ترا درخورد افسر سلطانیت
گر چه بدین مرتبه غیر تو شد کامکار.خاقانی.یکی از دوستان قدیمش... در چنان مرتبه دیدش گفت منت خدای را... ( گلستان ).
- مرتبه احدیت ( اصطلاح عرفانی )؛ مرتبه ای است که در آن حقیقت وجود در نظر گرفته شود فارغ از هر چیز دیگری، در این مرتبه کلیه اسماء و صفات مستهلک شوند و این مرتبه را جمعالجمع و حقیقة الحقایق و عماء نیز گویند. ( از تعریفات ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبه الهیة؛ در نظر گرفتن حقیقت وجود است به شرط جمیع اشیاء لازمه آن از کلی و جزئی که عبارت است از اسماء و صفات و آن را واحدیت و مقام جمع نامند و چون این مرتبه مظاهر اسمائی را که عبارت از اعیان و حقایق است به کمالاتی که با استعدادات السماء مناسب باشد می رساند آن را مرتبه ربوبیت نامند و اگر حقیقت وجودفقط به شرط کلیات اشیاء در نظر گرفته شود از آن به رحمن، رب العقل الاول، به لوح قضا و ام الکتاب و قلم اعلی تعبیر کنند. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- مرتبه انسان کامل؛ عبارت است از همگی و تمامی مراتب الهیه و کونیه از عقول و نفوس کلیه و جزئیه و مراتب طبیعت تا پایان تنزلات وجود و آن را مرتبه عمائیه نیز گویند. از این رو مرتبه انسان کامل مشابه مرتبه الوهیت باشد و فرقی بین این دو مرتبه نیست جز آنکه مرتبه در الوهیت سخن از ربوبیت و مربوبیت رود. و ازاین لحاظ است که در مرتبه انسان کامل صحبت از جانشینی و خلافت حق درباره انسان کامل بمیان آید. ( از کشاف اصطلاحات الفنون از تعریفات جرجانی ).

فرهنگ معین

(مَ تَ بَ یا بِ ) [ ع. مرتبة ] (اِ. ) پایه، منزلت. ج. مراتب.

فرهنگ عمید

۱. مقام، منزلت، پایه.
۲. بار، دفعه.
۳. (تصوف ) هریک از مراحل سلوک.
۴. طبقۀ ساختمان.

فرهنگ فارسی

مقام، منزلت، پایه، مراتب جمع
( اسم ) ۱- مقام منزلت رتبه جمع: مراتب: و مرتب. هر کسی پیدا کرد. ۲- درجه حد: بدرستی وراستی که مولانا... در کرم و بذل بمرتبهای رسیده است... ۳- دفعه بار: چار مرتبه پنج مرتبه جمع: مراتب. ۴- طبقه ( ساختمان ) آشکوب.
درست کرده شده

فرهنگستان زبان و ادب

{stage} [باستان شناسی] درجه ای از توسعۀ فرهنگی در یک دوره که وجه مشخص آن به فنّاوری و مسایل اجتماعی و آیینی یا اعتقادی برمی گردد

ویکی واژه

مرتبة
پایه، منزلت.
مراتب.

جملاتی از کلمه مرتبه

زین ناکسان که مرتبت تازه یافتند دیگر به هیچ مرتبه‌، جاه و فری نماند
دیدهٔ خود دیده را طاقت آن نور نیست هیچ ندیدن جز او مرتبهٔ اولیاست
رسد به مرتبه‌ای خواجه پایه توحید که عین شرک بود لا اله الا الله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم